بــُــرنابــُــرنا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

شباهنگ زمستانی ام؛ مهرآهنگ تابستانی ام

ده ماهگی برنا

1391/11/1 1:17
نویسنده : شیما
939 بازدید
اشتراک گذاری

برنا در میان باران ورق های بابا

برنای کوچک من حالا یک کودک ده ماهه است. این روزها کمبود وقت نمی گذارد بنشینم و ذره بین روی حرکاتش بگذارم که مبادا لحظه ای از دست برود. اما با این وجود سعی می کنم که نوشتن خاطرات روزانه اش را به تعویق نیندازم؛ و حالا مروری بر کارهای ده ماهگی برنا:

نمی گذارد پوشکش کنم!! مدام غلت می زند. زورش آنقدر زیاد است که حتی به زور هم نمی توانم نگهش دارم! پهلوانی است در نوع خود!

هنوز وقتی فوتش می کنم، غرق می شود!!

\پسرک زرنگ من (!!) سینه خیز رفتن را آغاز کرده!!! کمی بعد از نشاندنش بر روی زمین، به سرعت می خوابد و سعی میکند خود را به هر آنچه می بیند برساند. غر زدنهایش هم در حین این کار به معنای این است که: «دوست ندارم بخوابم. دوست داشتم بشینم!»

کمتر دس دسی می کند. دس دسی جای خود را به سر سری و یا نانای داده است.

در نه ماهگی از روروئکش خوشش نمی آمد و بدون کوچکترین حرکتی، درون آن می ماند. اما حالا همانند گذشته آن را دوست دارد و حتی دلش هم برای آن تنگ می شود.

در نیمه دوم ده ماهگیش، یاد گرفته است که بر خلاف گذشته دهانش را بسته نگه دارد تا نتوان به او غذا داد. در ضمن انگار دیگر اندازه ی شکمش را می داند و وقتی سیر می شود از خوردن پرهیز می کند. همچنین از این تاریخ، دوباره دس دسی کردن را به خاطر آورده.

دستانش را که می شویم، شیر دستشویی را محکم می گیرد و خود را به وسیله ی آن به جلو می کشد.

دالی بازی می کند. از پنج ماهگی آموخته بود که وقتی پارچه را روی صورتش می اندازم، آن را کنار بزند و منتظر دالی گفتنم بماند. حالا در ده ماهگی پتو را بر روی صورتش می کشد و آن را کنار می زند تا بگویم: دااااللللی! و او بخندد.

توپ را به طرز بامزه ای با حرکات دست و پا قل می دهد. البته دو ماهی هست که این کار را انجام می دهد. قل قل بازی را خیلی دوست دارد.

اصولا اولین کلامی که کودکان بر زبان می آورند، «ماما» یا «بابا» ست اما برنا در آخرین روز از ده ماهگیش اولین کلمه ی عمرش را بر زبان آورد و گفت جیز!! و از آن به بعد هر بار از او می پرسم که «جیز» کو؟ به رادیاتور شوفاژ اشاره می کند و می گوید: «جیز» (البته «ز» را شبیه th تلفظ می کند!)

خطر را تا حدودی تشخیص می دهد. به رادیاتور داغ دست نمی زند، از تخت هم به پایین نمی افتد!

برنا بزرگ می شود و من سعی می کنم هر کدام از کارهایش که به نظرم جدید و جالبند را بنویسم و یا از آنها فیلم و عکس بگیرم. اما افسوس که با این وجود نمی توان همه ی این لحظات را ثبت کرد. لحظاتی که تکرار نمی شوند و به آسانی از یاد می روند...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

ماری
27 فروردین 92 1:44
وای فدای اون لپهای توپولتتتتتت
دایی
29 فروردین 92 10:58
الهی که من فدای این قیافه ماهت بشم
مهسا(مامان هستی)
2 اردیبهشت 92 18:26
سلام عزییییییزم ماشالااااا به بردیا تپلییییی خصوصیتو چک کن تو وبلاگ هستی لینکت میکنم بووس
سهيلا
7 اردیبهشت 92 14:41
هزار ماشالا به برناي ماه خاله از آشنائيتون خيلي خوشحالم.لينكتون كردم.بوسسسسسسسسسسسسسس