بــُــرنابــُــرنا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

شباهنگ زمستانی ام؛ مهرآهنگ تابستانی ام

ده ماهگی برنا

برنای کوچک من حالا یک کودک ده ماهه است. این روزها کمبود وقت نمی گذارد بنشینم و ذره بین روی حرکاتش بگذارم که مبادا لحظه ای از دست برود. اما با این وجود سعی می کنم که نوشتن خاطرات روزانه اش را به تعویق نیندازم؛ و حالا مروری بر کارهای ده ماهگی برنا: نمی گذارد پوشکش کنم!! مدام غلت می زند. زورش آنقدر زیاد است که حتی به زور هم نمی توانم نگهش دارم! پهلوانی است در نوع خود! هنوز وقتی فوتش می کنم، غرق می شود!! \پسرک زرنگ من (!!) سینه خیز رفتن را آغاز کرده!!! کمی بعد از نشاندنش بر روی زمین، به سرعت می خوابد و سعی میکند خود را به هر آنچه می بیند برساند. غر زدنهایش هم در حین این کار به معنای این است که: «دوست ندارم بخوابم. دوست داشتم بشین...
1 بهمن 1391

یلدا و نه ماهگی

با آمدن یلدا، پسرک من پا به ده ماهگی می گذارد. به خاطر سپردن و ثبت لحظه به لحظه ی بزرگ شدن او کاری ست دشوار. او بزرگ می شود و تغییر می کند، کارهایی را که امروز انجام می دهد، ممکن است فردا دیگر تکرار نکند و فردا حتما کارهای جدیدی انجام خواهد داد. آنقدر لحظاتش شیرینند که  نه تنها خنده های دلبرانه اش، که حتی دیدن چهره ی گریان و به اصطلاح لب برچیدن او هم لذتی خاص دارد. او به تازگی بسیار تلاش میکند که اجسام را با انگشتانش بردارد. برای برداشتن یک پَر از روی زمین تلاش خنده آوری میکند. بیسکوییت را دوست دارد، نان را نیز. و همچنان از مزه ی سوپ مخصوص خودش که دیگر تبدیل به یک سوپ کامل شده است، راضی ست! هنگام شیر خواستن یقه ام را می گیرد...
30 آذر 1391

مرور خاطرات نانوشته

    برنای من اکنون یک کودک هشت ماهه است! پسرکم بزرگ شده است. آنقدر که دیگر می توان او را شبیه بقیه ی آدمها دانست! او اکنون چهار دندان کوچک تیز دارد و از داشتن آنها حسابی خوشحال است. چرا که حالا می تواند به خوبی هر چیزی که دم دستش می آید را گاز بزند و تکه تکه کند، می تواند خوب گاز بگیرد و البته خوب دندان قروچه کند! او که پیشترها به زور هم نمی خندید، حالا بیشتر اوقات روز را با خنده دلبری می کند و البته هنوز هم در خواب، وقتی با فرشته ها حرف می زند، می خندد! او غلت می زند و با اینکه هنوز نه سینه خیز می رود و نه چهار دست و پا، تقریبا هر طور که شده خودش را به وسیله یا اسباب بازی در دسترسی که می خواهد، می رساند. پسرکم چند وقتی است که...
7 آذر 1391
1