بــُــرنابــُــرنا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

شباهنگ زمستانی ام؛ مهرآهنگ تابستانی ام

یازده ماهگی برنا

1391/12/1 1:38
نویسنده : شیما
849 بازدید
اشتراک گذاری

برنای یازده ماهه

پسرکم یازده ماهه شد و تنها یک ماه دیگر تا پایان یک سالگیش باقی مانده.

... و اما بنویسم از ششمین دندان برنا که درست در اولین روز از یازده ماهگیش نیش زد و باعث تغییر لقب برنا از پنج دندونی به شش دندونی شد.

یک صبح از صبحهای ماه دوازهم زندگی برنا، با به اصطلاح بوسهای برنا از خواب بیدار شدم. توصیف لذت و هیجان آن لحظه بماند که در کلام و نوشتار نمی گنجد!

برنا اکنون می تواند از پله ی آشپزخانه ( و البته دستشویی و حمام) بالا برود و پایین بیاید.

او اولین ارتباطش را با کاغذ و قلم آغاز کرده! یاد گرفته است که مداد و خودکار برای نوشتن هستند. اگر یکی از آنها به دستش بیفتد، سراغ کاغذ می رود که بر روی آن خط خطی کند. البته به گمانش بر روی هر چیز سفیدی از جمله سرامیک می توان نقاشی کرد!

ورق زدن کتاب به روش خودش را دوست دارد. در ضمن احترام کتاب را بسیار حفظ می کند و آن را پاره نمی کند!!!

از جاروبرقی می ترسد! وقتی خاموش است، آرام به طرفش می آید و وقتی روشن می شود، بلافاصله به آن پشت می کند و تا اندازه ای که مطمئن شود دیگر دست جاروبرقی به او نمی رسد، از آن دور می شود! در رفتنش خیلی بامزه است.

درست در نیمه ی ماه دوازدهم زندگیش برای اولین بار دستش را به نشانه ی بای بای تکان داد. این اتفاق مهم وقتی به وقوع پیوست که خاله شهنوشش داشت به خانه ی خودش می رفت و از برنا خواست که بای بای کند.

کتاب پلاستیکی خودش را ورق می زند و به دقت به عکسهایش نگاه می کند و به توضیحاتم گوش می دهد.

وقتهایی که در اتاقی تنهاست، در را می بندد و از پشت آن صدایم می زند که در را برایش باز کنم. نجات دادنش هم البته کار خیلی ساده ای نیست!

کتابهای مخصوص خودش (شیوه های تقویت هوش نوزاد ۹ تا ۱۲ ماهه) را خیلی دوست دارد و برای عکسهایش ذوق می کند. انگار در هر صفحه اش چیز جدیدی کشف می کند.

به «نی نی» می گوید: «نِ نِ»

دالی بازی را فراموش کرده! انگار دیگر هیجانی برایش ندارد.

وقتهایی که با باباییش بازی می کند و بابا میاد تا برنا رو بخوره(!)، در می رود و ذوق می کند و اگر در حال شیر خوردن باشد، حتما مامانی را به گازی مهمان می کند! بعد وقتی دعوایش می کنم که چرا گاز گرفتی، اصلا نگاهم نمی کند!! و این احتمالا یعنی خودش می داند که کار بدی کرده!

شوت کردن توپ را وقتی با کمک انگشتانم در حال تاتی کردن است، دوست دارد.

برای باز شدن در هر کمد بسته ای ذوق می کند.

علاقه اش به تلویزیون زیاد شده. برنامه ی عمو پورنگ و به خصوص آهنگهایش را خیلی دوست دارد. صبحها پس از صبحانه در صندلی غذایش آرام می نشیند و آن را نگاه می کند. خورشید برنامه ی توپولوها را هم دوست دارد و برایش کلی ذوق می کند.

در هفته ی آخر یازده ماهگی اش برای اولین بار به همراه باباییش به آرایشگاه رفت و در کمال ناباوری مثل بچه های خوب نشست تا آرایشگر نه چندان مهربان، موهایش را کوتاه کند! (پیش از این، چهار بار مامانی موهای برنا را در خواب کوتاه کرده بود!)

ماشین هایش را روی زمین حرکت می دهد و به اصطلاح قام قام می کند.

با گرفتن میله های تخت خودش و مبل و میز و حتی پای مامانی اش می ایستد و از ایستادن لذت می برد. خیلی خیلی هم دیر خسته میشود. اما هنوز بیش از یکی دو قدم لرزان به طرفین نمی رود. وقتی هم که خسته می شود، با احتیاط و انگار کمی ترس، به یکباره می نشیند.

و این بود آنچه از میان همه ی بزرگ شدنهای برنا در این ماه، پررنگ تر جلوه کرده بود و یادداشت شده بود. باشد که ماندگار شود!

پسندها (1)

نظرات (0)